شب شده سنگ صبور
خونه ی غم شده باز این دل من
پر ماتم شده باز این دل من
من و تو با دلمون
تک و تنها و غریب
توی این شهر بزرگ
توی این دشت جنون
خودمونیم و خدا
خودمون و دلمون
تو می خوای این دل من خون بشه دیوونه بشه؟
تو می خوای غصه ی من قصه ی هر خونه بشه؟
نمی خوام سنگ صبور
اگه از درد دلم با تو شکایت بکنم
قصه ی مردم نامرد و بگم
اگه من با تو حکایت بکنم
دل تو میشکنه چون جام بلور
نمی خوام سنگ صبور
دل من بی دل تو دیگه تنها می مونه
کی دیگه قصه ی افسردگیشو گوش می کنه؟
آخه کی اشک اون و پاک می کنه؟
کی غم و درد اون و پا می کنه؟
چکنم با غم رسوایی دل؟
چکنم با غم تنهایی دل؟
هی براش قصه ی غصه میگم
که تو ای دل من و دیوانه نکن
پر و بالم رو نسوز
منو پروانه نکن
میبینی هرچی که هست مرگ امیده بخدا
حسرت روز سپیده بخدا
همه جا رنگ و ریا همه چی نقش سراب
به گلا دست میزنی خار میشن
سبزه ها زیر قدم مار میشن
بازوانی که بگرمی تو رو افسون میکنن
حلقه ی دار میشن
زبونم بسته میشه دهنم خسته میشه
ولی ای سنگ صبور مگه باور میکنه؟
می دونی؟ همدم شبهای سیاه دل من؟
عاقبت سر به بیابون می ذارم
میرم اونجا که صفاست میرم اونجا که وفاست
میرم اونجا که فقط محرم این سینه خداست
ولی ای یار دلم ای دلت خونه ی اسرار دلم
من پر از مهر و وفام تو رو با خود میبرم
تو رو ای سنگ صبور همه جا تا دل گور
نظرات شما عزیزان:
وبلاگ خوبی داریِ
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم
آه